تو حدیث افلاکی؛ فرزند پدر خاکی
بی چون و چرا، امیر افلاکی
قبلهی غم عشقی؛ حبل محکم عشقی
روی لب هرکه سرسپرده، زمزم عشقی
ولیاللهی؛ ابن ولیاللهی
غیر راه تو، بیراهه هر راهی
تو طریق و مصباحی؛ آمری و هم ناهی
تو دست یداللهی و حمد و قل هواللهی
تو سیر الیاللهی؛ تو سرّ فدیناهی
تو صاحب فرّ و حشمت و جاهی
آسمان و دریایی؛ بالائی و بالائی
عالم همه بنده و تو مولائی
تو علی و زهرائی؛ تو تمام طاهائی
جانم به فدات بسکه آقایی
ظلّ حیّ داداری؛ تو کعبهی سیّاری
آقازادهی حیدر کرّاری
ناصری و منصوری؛ روح بیت مأموری
تو نور علی نور علی نوری
عالی معلّایی؛ نور عرش اعلایی
قبلهی صلات هر مصلّایی
کاشف البلایایی؛ منتهی الرّجایی
سامع الشّکایا و واهب العطایایی
عرش هم به فرمانت؛ هر چه هست، قربانت
عشق است حکم به گوی و میدانت