اشکی بوَد مرا که به دنیا نمی دهم
این است گوهری که به دریا نمی دهم
عمری بود که گوشه نشیـن محبتم
این گـوشه را به وسعت دنیا نمی دهم
گر لحظه ای وصال حبیبم شود نصیب
آن لحظه را به عمر گوارا نمی دهم
در سینه ام جمال علی نقش بسته است
این سینه را به سینه ی سَینا نمی دهم
تا زنده ام ز درگه او پا نمی کشم
دامان او ز دست تمنّا نمی دهم
سرمایه ی محبت زهراست دین من
من دین خویش را به دو دنیا نمی دهم