گر چه راه نفس از عطش شده بسته
بیاو راه بیا با من تن خسته
اگر چه جان و توان قدم زدن هم نیست
در این مسیر ببین چون تو همسفر کم نیست
قدم قدم به که نزدیک میشوی زائر
به سمت کیست چُنین خسته میروی زائر
مگر همین تو نبودی در آرزوی حرم
چه شد که خسته شدی در سفر به سوی حرم
فقیر بودهای و سوی شاه آمدهای
ببین هزار عمود است راه آمدهای
صراط میشود این جا قدم قدم معلوم
کمی جلوتر از این میشود حرم معلوم