آخرین مرد سپاهم
جز شهادت من نخواهم
راهیام دیگر به سوی
قتلگاهم
تو امامم هستی و من هم هوادارت
بعد عباسم در این میدان علمدارت
آخرین یارت
جان دهم در راه تو ای عمو جان
بین قتلگاه تو ای عمو جان
آمد عبدالله تو ای عمو جان
جان من قربان تو ای عمو جان
بر سر جان عهد بستم
تا ابد پیش تو هستم
کاش در راه تو میرفت
هر دو دستم
از هجوم سنگ شد صد تکه آیینه
با سر زانو نشسته از سر کینه
شمر بر سینه
آه لبت تشنه ترین وا حسینا
کار خولی را ببین وا حسینا
آب میریزد زمین وا حسینا
جان من قربان تو ای عمو جان
عمه زینب غرق آه است
خیره سوی قتلگاه است
خیمههایت ای عمو جان
بی پناه است
گرچه بر روی تن تو بین گودال است
شمر فکر گوشوارههای اطفال است
فکر خلخال است
شعلههای بی امان وای زینب
یورش نامحرمان وای زینب
شمر و خولی و سنان وای زینب