نوجوان مجتبایم
شیر مرد کربلایم
لشکر دشمن نباشد
گرد پایم
در شجاعت وارث شیر جمل هستم
می شود عاصی در اینجا دشمن از دستم
با خدا بستم
بی زره شد با کفن قاسم آمد
خصم گورت را بکن قاسم آمد
لافتی الا حسن قاسم آمد
بزدلان در این نبردند
کِی حریف شیر مردند؟
چون که درماندند او را
دوره کردند
در هجوم سنگها از صدر زین افتاد
نیزه را پرتاب کردند اینچنین افتاد
بر زمین افتاد
ای عمو دیگر بیا قاسمت رفت
با حسن از کربلا قاسمت رفت
زیر سم اسبها قاسمت رفت
ای شهید نوجوانم
نور چشم نیمه جانم
پیکرت را سوی خیمه
میکشانم
غرق خاک و سنگ دیدم گیسوی مه را
خورده بر پهلوی تو نیزه در این صحرا
آه، یا زهرا
مثل زهرا روح تو وای مادر
چون غمش اندوه تو وای مادر
سینه مجروح تو وای مادر