هم پریشان حسینیم، هم پریشان حسن
ای بهقربان حسین و ای بهقربان حسن
روز اوّل، مادرم چشمان من را نذر کرد
اینیکی آن حسین و آن یکی آن حسن
هرشبی که فاطمه بر روضههامان میرسد
هست گریان حسین و هست گریان حسن
ما نه تنها این دو شب، کلّ محرّم میشویم
شببهشب تکیهبهتکیه باز مهمان حسن
زیر ایوان نجف دیدم که روزی میرسد
یاحسن جان مینویسم زیر ایوان حسن
روضههای ما همه لطف امام مجتباست
شکر هرشب میروم در زیر باران حسن
قاسمش وقتی به میدان زد؛ حسین آهسته گفت:
میرود جان حسین و میرود جان حسن
نعره شد: إن تَنکرونی فنا ابن المجتبی
تیغ را چرخاند و گفت: این است طوفان حسن
شد حسن، یک ضربه زد أزرق همانجا شد دوتا
نعره زد عبّاس؛ ای جانم به قربان حسن