الا ای اشک! روحم پاک کردی
الا ای دست! قلبم چاک کردی
الا ای نور! با بال محبّت
مرا طیّار در افلاک کردی
الا ای درد! با یک نغمهی آه
مرا آتش زدی و خاک کردی
الا ای عشق! ترس از من گرفتی
شجاعت دادی و بیباک کردی
بیا ای یار! حال دل خرابه
توو سفره آه، نون و اشک، آبه
بیا آقا که امشب روضه داریم
چراغ روضهمون، ماه ربابه
مواسات غم تو دارم هر دم
به درد تو، منم لبریز دردم
به سینه میزنم با نوحهی تو
نگو این چندشب یادت نکردم
نمیدونم که مجلس داری با کی
خوشا سینهزنای زیر خاکی
خوشا اونها که موند از پیکرشون
یه مشت استخون و یه پلاکی
از این جاماندههای بین راهی
شبجمعه به ما هم یک نگاهی
کجایی؟ کربلایی؟ یابن زهرا
کجایی؟ خیمهگاهی؟ قتلگاهی؟
فراق ماه داره آسمونم
به اشک شعلهور، آتیش به جونم
فراقت، داغ رو داغ محرّم
نشسته تیر غم تا استخونم
نمیخوام که دیگه بیعار باشم
برای صاحبام، سربار باشم
دلم میخواد مثه اصغر اقلّاٌ
به قدر تیر خوردن، یار باشم
ز اشکام، خون به قلب سنگ کردم
نفس را در گلویم تنگ کردم
گرفتم دست خود زیر گلویت
ز خونت، صورتم را رنگ کردم
شرف را تـا ابد، پاینده کردی
شهادت را به خونات، زنده کردی
تسلّی تـا دهی قلب پدر را
به پیش تیر قاتل، خنده کردی
پر قنداقه را در خون کشیدند
ز دستان سحر، مهتاب چیدند
دل آهن به حال آن گلو سوخت
که با تیر سهشعبه، سر بریدند
رباب، آوارهی حال بدت بود
دلم بیتاب اشک ممتدت بود
چگونه از غم تو، من نمیرم؟
عزیز من! سهشعبه همقدّت بود
خدایا! صبرم از غصّه محک خورد
تو رفتی؛ شیشهی قلبم، ترک خورد
تو را زد با سهشعبه، مادرت با
کمان حرمله، خیلی کتک خورد
جواب گریه را با تیر دادند
به ما اندوه عالمگیر دادند
چه وضعی شد میان کوفه وقتی
به دست مادر تو، شیر دادند
جوابم را فقط اوباش دادند
به ما غم، عدّهای فحّاش دادند
همه به حرمله تبریک گفتند
همه به حرمله پاداش دادند
دلم خوش بود، اکبر میشی آخر
عصای دست مادر میشی آخر
سوار اسب میشی مثل بابات
توو میدون مثل حیدر میشی آخر
دلم رو تیر با داغ لبت، دوخت
یکی گهواره و قنداقه میفروخت
اینم خیره که گهوارت رو بردن
وگرنه خیمه با گهواره میسوخت
به نبش قبر تو، مادر رو کشتند
به مویی بود جسمت با سرت بند
تنت در دست یک نامرد بودو
یکی دیگه سرت را از تنت