ملک خادم، ملک سائل، ملک دربان؛ علیاکبر
فلک رفعت به تایید فلک گردان؛ علیاکبر
تو خلقاً مثل جدّت «مصطفی» هستی و این یعنی
تو را بخشیده یزدان، حسن بیپایان؛ علیاکبر
تو خلقاً مثل «ختمالانبیا» هستی و این یعنی
خدا، مدح تو را گفتهست در قرآن؛ علیاکبر
تو داری منطقی مثل رسولالله و این یعنی
سخن گفتی فقط با منطق ایمان؛ علیاکبر
تو آن ماهی که وقتی دیده شد در عالم کثرت
ز چشم افتاد حسن یوسف کنعان؛ علیاکبر
تو آن ممسوس فیاللّهی که از ماهاند تا ماهی
درون بحر اوصاف تو سرگردان؛ علیاکبر
عمو میگفت ایوالله، به تو میگفت ثارالله
بزن بر قلب میدان، همچنان طوفان؛ علیاکبر
برای تو ز هم پاشیدن شیرازهی لشکر
شبیه آبخوردن بوده است آسان؛ علیاکبر
نه تنها دشمنان، آنروز حتّی دوستدارانات
شدند از طرز میدانداریات حیران؛ علیاکبر
به یاد فاتح بدر و حنین و خیبر و احزاب
نشاندی مرگ را بر گردهی گردان؛ علیاکبر
تو افتادی و بابای تو هم، مشرف به مردن شد
تو افتادی و بابا گفت: زینب جان! علیاکبر
به یاد مادر پهلوشکسته، نالهها کردم
چو پهلوی تو را دیدم به خون غلطان؛ علیاکبر
عصای پیریام برخیز؛ من چشمم نمیبیند
به سمت خیمه، زینب را تو برگردان؛ علیاکبر