سالها یک به یک گذر می کرد 

مرد همسایه پیرتر میشد 

لحظه‌ ها از مقابل چشمش

می گذشت و دیرتر میشد 

پسرش نیست خانه اش قبر است 

دل او بین باغ می گیرد 

بشنو تا شهید آوردند 

از جوانش سراغ می گیرد 

آمد اما پسر نه تابوتش 

پیر شد تا که او جوان شده است 

این که دق کرده است حق دارد 

پدر چند استحوان شده است

تازه حق داشت استخوان را هم 

تک و تنها نمی شود ببری 

گریه می کرد و زیر لب می گفت 

پسر من فدای آن پدری 

که روی خاک داغ کرب و بلا 

جگری پاره پاره پیدا کرد

سر اکبر حسین جان هم داد 

زینب او را دوباره احیا کرد

صورت از صورت پسر برداشت 

بعد از آن بوسه زد به روی علی 

با دو انگشت لخته خون ها را 

در می آورد از گلوی علی 

نا امیدانه التماس کرد 

علی اکبر جوان بگو بابا

سر ظهر نماز آمده است 

پاشو اکبر اذان بگو بابا



مطالب مرتبط

ان ذکر الخير في العالمين
ان ذکر الخير في العالمين

دو شنبه, 01 شهریور 1400

پخش
برید کنار من خودم خاکش می کنم
برید کنار من خودم خاکش می کنم

شنبه, 24 اردیبهشت 1401

پخش