نگاه دار دلی را که برده ای به نگاهی
کنون که صاحب مژگان شوخ و چشم سیاهی
نگاه دار دلی را که برده ای به نگاهی
مقیم کوی تو تشویش صبح و شام ندارد
که در بهشت نسالی معین است و نه ماهی
نگاه دار دلی را که برده ای به نگاهی
از من مرا بگیر و خودت را به من بده حسین
نگاه دار دلی را که برده ای به نگاهی