پاشیدهاند روی تو را، پهلوی تو را
برهم زدند، فاصلهی ابروی تو را
بازیچهی کمان کماندارها شدی
ای سرو من! چگونه به سرنیزه جا شدی
مشتی کمانبهدست، تو را پشتهم زدند
با حوصله به روی تن تو، قدم زدند
پاشو ببین، مرا به تمسخر گرفتهاند
از آتش غم تو، زنان گر گرفتهاند
عبّاس من! فدای تو و دستهای تو
تفکیک گشته روی زمین، جایجای تو
خاکی شده تمامی اعضای پیکرت
دعوا شده است بر سر دزدیدن سرت
دنیا چهکرد؛ آه نفسگیر میکشم
با دست خود ز پیکر تو، تیر میکشم
تو رو به قبلهای و سرت رو به نیزه شد
رأس مبارک تو ز پهلو به نیزه شد
کل میکشند؛ آب شوی، اندکات کنند
میخواستند پیش همه، کوچکات کنند
پاشو ببین امام تو را پیر میکنند
من را سنان و حرمله، تحقیر میکنند
برگرد که نبود تو، کابوس میشود
تو میروی و نوبت ناموس میشود
برگرد؛ چشم خیرهسران، سوی خیمههاست
سنگینی نگاه سنان، سوی خیمههاست
برگرد و روسری زنان را گره بزن
پوشیههای دخترکان را گره بزن
برگرد که رقیّهام از حال میرود
بی تو برادرت، ته گودال میرود