دیده ام در کربلای دست تو
عالمی را مبتلای دست تو
کربلا اینقدر شیدایی نداشت
بی تو و بی ماجرای دست تو
می کشد این حسرتم آخر که هست
بود دست من بجای دست تو
چشم من با گریه می بندد دخیل
بر ضریح با صفای دست تو
هر که با دست تو دارد عالمی
من که می میرم برای دست تو
تا همیشه دست تو مشکل گشاست
ای خدا مشکل گشای دست تو
اوفتاد از پا امام عاشقان
تا که خالی دید جای دست تو
خم شد و برداشت و با احترام
بوسه زد بر پاره های دست تو