غمت در نهانخانه ی دل نشیند
به نازی که لیلی به محمل نشیند
بنازم به بزم محبت که آنجا
گدایی به شاهی مقابل نشیند
منم لب تشنه ، دریا تو
منم مرد مسیحا تو
به فکرم بودی از اول
منم تا آخرش با تو
شاه تویی بنده منم
ابری که با اشکش آبرومنده منم
از نفس زنده منم
از داغ کم گریه کردن شرمنده منم