ای بی نشون من کجایی
ای مهربون من کجایی
قربون قلب داغ دارت
دردت به جون من کجایی
یابن الحسن آجرک الله
بی تو هوا دلگیر و سرده
دوریت منو بیچاره کرده
دلخوش به اینم که یه روزی
خورشید با تو بر میگرده
آقا جان
عاشق نیست اونکه چشمشو بست
تو انتظار صبح خوابید
عاشق اگه باشی شبونه
میری به استقبال خورشید
ای نوش جون عاشقی که
از دست دنیا نیش خورده
از نور زههرا روز محشر
مهری به پیشونیش خورده
عاشق همونه که سپرده
به دست زهرا زندگیشو
آزاده از دل بستگیها
مولا خریده بندگیشو
دلتنگ اون یار قدیمم
یاری که تشنه رفت از هوش
سر بند یا زهرا به سر داشت
ترکش نشسته بود به پهلوش
میگفت مادر جان کجایی
با یاد پهلوی شکسته
تو لحظه های آخرش دید
که بانویی پیشش نشسته
اون بانویی که مادری کرد
جای تموم مادراشون
از مادراشون خیلی بهتر
میخوند لالایی براشون
افتاده با دست شکسته
اون مادر الان توی بستر
با بچه های خسته دورش
مولا غریبونه نشسته
شمع و گل و پروانه از تن
آتیش گرفتن از سر شب
صبر خدای صبر سر رفت
وقتی که خون جاری شه از لب
گل چادر گل دارت
تب دستای تب دارت آتیشم زده
نفست که خراب میشه
مثل شمعی که آب میشه
حال من بده
نه تو حرف میزنی نه حسین نه حسن
چی شد اون خنده ها آخه یه حرفی بزن
ای که با من بسته لب در کلام
پلک برم میزنی جای سلام
شبا ساکت و بیداری
ولی معلومه درد داری
بین هر نفس پر اشک سکوت تو
پر گریه قنوت توکنج این قفس
بیا امشب بزار خودتو جای من
چه کنم فاطمه پاشو یه حرفی بزن
شمع و گل پروانه هستند
آتیش گرفته ان از سر شب
صبر خدای صبر سر رفت وقتی که خون جاری شد از لب
دلکندن مولا شبیه حال حسین و زینبین شد
حال همون روزی که زینب محلا حسینم رو لبش شد