ای خلایق خاک فرزندان تو
قلب احمد در لب خندان تو
راستی بوسیده پای بوذرت
خلد مشتاق بلال و قنبرت
عالمی پشت درت سائل شده
مائده بر فضه ات نازل شده
بوستانت فادخلوها آمنین
هر گلش بر شاخه یک روح الامین
دست خیل انبیا بر دامنت
روح پیغمبردر آغوش تنت
روی تو با چشم حیدر دیدنی است
دستت از سوی پدر بوسیدنی است
بنده ای اما خدایی بنده ای
تا خدا دارد خدایی، زنده ای
حسن تو مرآت حسن ابتداست
وجه تو باقی است، چون وجه خداست
مشتی از خاکت وجود آدم است
هر گل بستان تو یک مریم است
نامت از نام خدا مشتق شده
تو شدی میزان حق تا حق شده
مهرت از سوی خدای لم یزل
آب و خاک و باد و آتش از ازل
در ولادت مریم نیکو سرشت
پیکرت را شست با آب بهشت
بلکه دست عصمت مریم درست
آب کوثر را به اندام تو شست
روی تو خورشید پیش از ابتداست
نور تو تا وسعت ملک خداست
هرچه رفتم در ثنایت پیشتر
غرق گشتم در تحیر بیشتر
چشم خود تا بر عروجت دوخته
از براق معرفت پر سوخته
لیلةالقدری که حی پاک گفت
بر محمد هم “وَ ما ادراک” گفت
گرچه در بین خلایق زیستی
آنکه خلقت کرد داند کیستی
روح حوا، مرغ باغ یاس تو
رزق آدم، دانة دستاس تو
چشم کل خلق بر دست پُرت
زلف حورا رشته های چادرت
تا بگیرد از تو درس خویشتن
با توجبریل امین شد هم سخن
او که واقف از جلال و جاه توست
فارغ التحصیل دانشگاه توست
ای که عصمت از حجابت پا گرفت
کی به جز تو رو، ز نابینا گرفت
حمد و تکبیر و دعا دلداده ات
سجده برده سجده بر سجاده ات
ای دعا برده به درگاهت نیاز
از نماز توست پرواز نماز
آسمان بر لب زند مهر سکوت
کز دهانت بشنود ذکر قنوت
هر کلامت خلق را خیراکلام
بر سلامت از سوی داور سلام
قل هوالله است دامنگیر تو
کرده حق فخریه بر تکبیر تو
تا کند در محضرت عرض سلام
پیش پایت کرده پیغمبر قیام
روح عصمت تشنه تطهیر توست
لیلة القدر خدا تفسیر توست
چادر تو سایبان انبیاست
جامه ات از نور قدس کبریاست
قلب هستی خانه خشت و گلت
قاب قوسین الهی منزلت
آسمان لبریز از احسان توست
باغ جنت عاشق سلمان توست
وصف تو در آیه اللهُ نور
چشم بد از آستانت دور دور
انبیا در بیتت ای دخت رسول
پای نگذارند بی اذن دخول
صاحب البیت تو حی داور است
زائر هر روز آن پیغمبر است
حیف بیت کبریا را سوختند
قلب ختم الانبیا را سوختند