جان اخا نباشد، بر این لبم جوابی
در مشک خالی من، نمانده قطره آبی
سقای کودکانم، بر لب رسیده جانم
اگر که تشنه کامم، از باده ی تو مستم
چه غم اگر جدا شد، از عشق تو دو دستم
سقای کودکانم، بر لب رسیده جانم
جا دارد از خجالت، سقا اگر بمیرد
از دست خالی من، حسین بوسه بگیرد
سقای کودکانم، بر لب رسیده جانم
بیا مرا کمک کن، ای آشنای دردم
تا دور مادر تو، چون پروانه بگردم
سقای کودکانم، بر لب رسیده جانم
از علقمه می آید، بوی غم و جدائی
سقا بخون نشسته، ام البنین کجائی؟
سقای کودکانم، بر لب رسیده جانم