بنده ای که فقیری و ناچاری

نیمه شب در زدی گرفتاری 

پر خطا و بد و گنه کاری 

غم نخور چون حسین را داری

به غم سینه ات دوا برسان

باز خود را به کربلا برسان 

ای که بر معصیت زدی دامن

همه دورن از تو الا من 

با لباس سیاه نوکری ات

شدم با حسین مشتریت



مطالب مرتبط