باور نمی کنم به خدا در نسوخته
راوی بگو که خانه حیدر نسوخته
اصلا اگر حدیث صحیح است پس چرا
مقداد دق نکرده اباذر نسوخته
بعد از فرو چکیدن هر بیت از قلم
هی میکنم نگاه که دفتر نسوخته
ویران نکرده قهر الهی مدینه را
دل روشنم که چادر و معجر نسوخته
جای تشکر هست از امت که لا اقل
گلبرگ یاس پیش پیمبر نسوخته
ان دم چگونه تا سحر از درد پهلویش
او بی قرار بوده و بستر نسوخته