هر گوشهاش پناه یتیمی دگر شده است
آری بود کرامت آن دامن اینچنین
پیش حسین [ع] اشک و به بزم یزید، لعن
با دوست آنچنان و برِ دشمن اینچنین
گفت آنچنان ظریف حدیث جمال را
در چشم ظالمان که کند سوزن اینچنین
بر دشت بیند آن تن دور از سر، آنچنان
بر نیزه خواند آن سر دور از تن اینچنین
آه ای سر حسین [ع] چو مه در پی توام
خورشید من! به شام مرو بی من، اینچنین
از خون حجاب صورت خود کرده یا حسین [ع]!
جز خواهرت که دیده به عفت زن اینچنین