راس تورا به روی نی هر چه نظاره می کنم
سیر نمی شود دلم نگه دوباره می کنم
گمان کنند دشمنان نیست به کام من زبان
زدور بسکه با سرت به سر اشاره می کنم
به دختران خود بگو که گوشواره ها چه شد
گریه به گوشواره نه به گوش پاره می کنم
هم سر تو بر سر نی هم سر اکبرت زپی
گاه نگاه سوی مه گه به ستاره می کنم