میمنه مست حسن ، میسره مست حسن
فقط نَه پرچم و نیزه معرکه دست حسن
بنازم این علمو ، قدرت لَم یزلی
حکومت علوی و وزیر جنگ علی
میرود میدان حیدری دیگر
محشری دیگری ، صفدری دیگر
همچو مصحف ها پاره شد صف ها
سرنگون گشته خیبری دیگر
... سیدنا الحسن ، شیر جمل حسن ...
مانده به دامنشان لکه ی ننگ جمل
عدو نرفته زِ یادش صحنه ی جنگ جمل
علی کنار حسن ، حسن کنار علی
زلف حسن گره خورده به ذوالفقار علی
میرود میدان حیدری دیگر
روح همان روح و پیکری دیگر
فتنه خنثی شد ، کمرش تا شد
و نماند از وی اثری دیگر
... سیدنا الحسن ، شیر جمل حسن ...
بنازم این جَنَمو ، شکوه و عزم حسن
خیره شد ابوفاضل به طرز رزم حسن
حک شده نام حسین روی عقیق حسن
به یادم آمده قاسم وارث تیغ حسن
میرود میدان کربلا قاسم
قاسم الجبار عین و یاء قاسم
نوجوان اما از جوانمردان
ای جوانیِ مجتبی قاسم
... سیدنا الحسن ، شیر جمل حسن ...