من که با قدرت ایمان خودم
با همه جان خودم
با همین گریهی من
همهی شهر شده گوشبهفرمان خودم
علم، عزّت و ایثار شدم
همره خواهر تو با رجزهای دلم
من علمدار شدم
شد اسیر نفس حیدریام
همهی شام خراب
خاطرت جمع که من تب دارم
پدر خستهی من؛ خاطرت جمع، بخواب
این دل تنگم غصّهها دارد
گوییا میل کربلا دارد
شب تاریکی و بیتابی و
من و عمّه؛ عمّه زینب
شب تنهایی و جان رسیده بر لب
کاش در کربوبلا یا به مقتل
یا به خیمه یا کنار علقمه میمردم
کاش در کربوبلا یا به نیزه یا به شمشیر
یا در آتش مثل فاطمه میمردم
بابا! توکه رفتی، من همسفر سرت شدم
پابهپای علیاصغرت شدم
شب تاریکی و بیتابی و تنهایی، زائر مادرت شدم
این دل تنگم غصّهها دارد
گوییا میل کربلا دارد
غم و داغ کوفه، کوچهبهکوچه
زخمزبانها، کشت مرا
غارت خیمه، زخم سنانها کشت مرا
جسم بیسر، کشت مرا
داغ حنجر، کشت مرا
یاد خنجر، کشت مرا
روی نیلی، کشت مرا
ضرب سیلی، کشت مرا
خار مغیلان، کشت مرا
نالهی طفلان، کشت مرا
بغض مانده در گلو، کشت مرا
خجلت از روی عمو، کشت مرا
گریهی مخفی زینب، کشت مرا
خیزران خوردن برلب، کشت مرا
خیزران، کشت مرا
ساربان، کشت مرا
آنقدر رنج اسیری بردم
کاش در کربوبلا میمردم
این دل تنگم، عقدهها دارد
دخترت در این خرابه، کربلا دارد