امشب خدا کند ملکی بین همهمه
پرونده مرا برساند به فاطمه
.
تا آن گدانواز گداپروری کند
تنها نه من برای همه مادری کند
.
شاید به التماس دلم اعتنا کند
امشب حرم که رفت مرا هم دعا کند
.
شب های جمعه فاطمه از حال می رود
با پهلوی شکسته به گودال می رود
.
شب تا به صبح فاطمه فریاد می زند
با دیدن گلوی حسین داد می زند :
.
” ای کشته ی فتاده به هامون ، حسین من !
وی صید دست و پا زده در خون ، حسین من ! “