روی خاک افتاده بودی بوریایی داشتی
دامن من هست اگر در شام، زیر انداز نیست
نا مرتب ، نامرتب بودن من را ببخش
موقعی برگشته ای که دست و بالم باز نیست
چشم های خیره سر ما خاندان عفتیم
شرم کن رقاصه امشب، ناله هایم ساز نیست
دلبری دُر گرانی بود، شام از من گرفت
گیسوان سوخته قابل برای ناز نیست