طاقتم طاق شد و از تو نیامد خبری
جگرم آب شد و از تو نیامد خبری
عاشقانی که مدام از فرجت میگفتند
عکسشان قاب شدو از تو نیامد خبری
گریه کن های تو رزق سال خود را میبرند
قطره ای می آورند و قدر دریا میبرند
هفت پشت روضه خوان های تو آمرزیده شد
فیض اینها میدهند و فیض آنها میبرند
بانیان محفلت هشیار هر دو عالمند
فصل گرما کاشتند و فصل سرما میبرند
اول و آخر پناه نوکرانت فاطمه است
نامه ی اعمال ما را نزد زهرا میبرند
هر که عزت دارد اینجا علتش افتادگیست
فرش صحنت را روی دست بالا میبرند
نا امید از دیدن کرب و بلایت نیستیم
گر چه که ما را نباید برد اما میبرند
در مسیر روضه ها راه شهادت بسته نیست
تشنه ی دیدار باشیم از همین جا میبرند
یا بیا هنگاهم تدفینم به بالای سرم
یا بگو جسم غلامت را به آرامی برند
نا امیدانی که از عالم گریزان میشوند
بیشتر حاجات خود را سوی سقا میبرند