غم مخور ای کودک خاموش من
قتلگاهت می شود آغوش من
غم مخور ای کودک دُردی کشم
من خودم تیر از گلویت میکشم
در حرم زاری مکن از بهر آب
چون خجالت میکشم من از رباب
می برم تا آنکه سیرابت کنم
با خدنگ حرمله خوابت کنم
مخفی از چشم زنان دلپریش
می کنم قبر تو را با دست خویش
صورتت را می گذارم روی خاک
تا ز خاک آید ندای عشق پاک