بر ساحل شکافته پهلو گرفته بود
ماهی که از ادامه ی شب رو گرفته بود
.
آرامشی عجیب در اندام سرو بود
گویا تنش به زخمِ تبر خو گرفته بود
.
دستی به دستگیره ی دروازه ی بهشت
دستی دگر ، بر آتشِ پهلو گرفته بود
.
برخاست رو به سمتِ بهاری که رفته بود
آهو عجیب بوی پرستو گرفته بود
.
آن شب چگونه مرگ به بانو جواز داد ؟
او که همیشه اذن ز بانو گرفته بود
.
پشت زمین شکست ! خدا گریه اش گرفت
وقتی علی دو دست به زانو گرفته بود