مرد راهم دل به دریا می زنم دریا که هست
شک ندارم نیل طغیان می کند ، موسی که هست
وارث طوفانم آری پس نمی مانم به جای
گیرم از دریا گذشتم سینه ی صحرا که هست
مکّه را روزی گرفتم ، باز باید از نیام
تیغ من بیرون بیاید مسجدالاقصی که هست
ای به شب سرمست صبحِ کعبه کم کم می دمد
گیرم از ما ناقه پِی کردی فَسَوّیها که هست
در شبِ قدری خروشیدی و فرق ما شکافت
صبح را از ما گرفتی ظهر عاشورا که هست
کربلا رفتیم و خون دادیم و جاویدان شدیم
سر به نی دادیم و کافی نیست سامرّا که هست
در یمن در شام در بحرین و ایران و عراق
هرچه از میدان مین گفتند گفتم پا که هست
نعره ی جاءالحقیم این دشت غُرّشگاه ماست
تا که بود این بود و خواهد بود اینسان تا که هست
وعده ی عشق است و می دانم که فردا مال ماست
عالمی با ما نمی ماند ؟! خدا با ما که هست
یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور
غم ندارم ، کانَ اَمرُاللّهِ مفعولا که هست.