قد کشیده اگر شاخه شمشادم
بر سر نی شده حجله دامادم
مثل ماهم ماند مثل خورشید بهار
مثل یک لاله سرخ در صف عاشورا
می رود از حرم چهره اش پوشیده
سیزده بار زمین مقدمش بوسیده
گرد او گردیده
چشم صحرا حتی لب رویا دیده
می رود هر قدم دود اسفند بلند
دل نجمه در بند
شانه اش باز کشید زره را محکم کرد
چشم زینب پشتش جان عمه صبری
می رود هر قدم تا نیفتد ز قلم
می رود هر نفسی مجتبایی ترین خاطرات همه را
می کند زنده چرا این همه گریه چرا
فلق لبخندش می برد هوش ز سر
ماه را در پس ابر چشم را زیر زمین
یاس را خانه نشین می کند گوشه نشین
مهر بازوبندش یادگاری پدر
نقش نام دلبر
مددی یا حیدر
رفت از زیر علم شانه هایش را فشرد
دستهای عباس ماه آل هاشم
بوسه زد بر مهتاب
پای رعنایش هی به رکابش نرسید
پسر میر کرم می رود دنبالش
لحظه ای هم نزند پلک چشمان عمو
لحظه لحظه هر دم دل او پیش او
دل او با قاسم
قد کشیده اگر شاخه شمشادم
بر سر نی شده حجله دامادم
با خرامان رفتن شعله زد جان عمو
نوجوانی اما یلی از هاشمیان
تشنه ای بی بابا
می رود تا میدان
گل دامان عمو
هم رکاب باد است
هم عنان طوفان
پرورش یافته دست عباس علی است
تیغ بران عمو
به لبش نام عمو
نظرش چشم عمو
به سرش دست عمو
رد شد از زیر علم
زیر قرآن عمو
می رود تا میدان تا قیامت شاید
با خبر نیست ولی از دل اهل حرم
یاد اکبر به دلش زده آتش دیگر
می رود چون اکبر
به دل صد لشکر
تا که معنی بشود اهلی من عسلش
تا که افشا بشود عین و شین و قافش
تا به خونش بزند بر سر خاک رقم
ها و سین و یاء و نون
حیف چرخ گردون
حیف گیسوی جنون
کار را یکسره کرد
ناله ای از دل زد
ناله ای از سر درد
به کجایی تو عمو
به کجایی بابا
که شدم نقش به زمین
که شدم خرد ترین
باغبان با همه درد
بین صدها نامرد
خاک را بو می کرد
پی قاسم می گشت
دید آن لاله ترین
می کشد پا به زمین
جانش اما بر لب
دید بر روی تنش
نقش صدها مرکب
نیست با او نفسی
یک گل و این همه سنگ
پنجه گلچینی کاکلش را زده چنگ
سینه اش آینه ای
حیف لبریز ترک
زیر لب آهسته
ای عمو آب کمک
رفت بالای سرش
تا به هم چشم رسید
گل لبخند شکفت
به لبانش کم سو
گفت خوش آمده ای باغبان پیرم
تشنه تر تنهایم
پیش پای تو رسید مادرت بابایم
دست در دست پدر
مادرت آمده استاو جوان است ولی
قامتش خم شده است