شی مذکوری نبودم تا شدم مذکور تو

لطف زهرا شاملم شد تا شدم مامور تو

تیره و تاریک بودم نور در قلبم نبود 

یک نظر کردی به سویم ریخت در دل نور تو 

چهارده مهدی هدایت کرد احوال مرا 

خوب شد حال بدم دل خسته شد مسرور تو

کور بودم دست تو دستم گرفت 

دور تو گشتم به اذن تو نموندم دور تو 

هر کجا امرت فراخوان کرد عنوان مرا 

سر ز پا نشناختم در طاعت دستور تو



مطالب مرتبط