ای همه خلق جهان شاهد یکتایی تو
دل ما بیت الهی ز دل آرایی تو
با وجود رخ خونین و به خاک آلوده
صورتی را نتوان یافت به زیبایی تو
سجده شکر به مقتل پی هفتاد و دو داغ
بوده یک قصه کوچک ز شکیبایی تو
بی وجود تو همه عالم و آدم تنهاست
با همه بی کسی و غربت تنهایی تو
چین اندوه به پیشانی خورشید انداخت
آفتاب رخ بر نیزه تماشایی تو
سزد از اشک شود دامن خشکی دریا
بر لب خشک تو و دیده دریایی تو
نخل توحید ز خون تو بقا یافت از آن
چوب زد خصم به لبهای مسیحایی تو
بس که بر پیکر تو زخم روی زخم زدند
گشت مشکل به یتیم تو شناسایی تو