بدون عشق ، بیتی در خورِ املا نخواهد شد

و بی اذن قلم شاعر ! غزل انشا نخواهد شد

شروع مستی از آنجاست که میخانه برپا شد

از آنجایی که جمع می کشان ، منها نخواهد شد

می آماده است در ساغر ، اَدر کاساً بخوان ای شیخ !

که تا ساقی نفرماید ” و ناولها ” نخواهد شد

غزل در وصف کوثر آفرین بانوی اسلام است

که جز در مدح او گفتن ، زبان گویا نخواهد شد

بر آدم همسری آمد ، بر احمد نیز همتایی

چه همتایی ! که قدر شوکتش حوّا نخواهد شد

یکی مرد و یکی زن ، هر دو اما یار یکدیگر

که دریا ، رو به رو جز با خود دریا نخواهد شد

چُنان از عشق – می دانم – به هم وابسته اند این ها

که امروز محمّد در غمش فردا نخواهد شد

چه بیهوده است بی نامش کلامی بر زبان راندن

از اسلامی که بی ایثار او احیا نخواهد شد



مطالب مرتبط