در سِلک ما معراج رفتن پر نمی خواهد
مومن پری بهتر ز چشمِ تر نمی خواهد
با اشک وقتی حاجت مارا روا کردن
گریه کنت ، مشکل گشا دیگر نمی خواهد
خاکِ حسینیه برایِ شاعران کافیست
از تو نوشتن ، جوهر و دفتر نمی خواهد
ذاتِ تو را تمثالِ اعتینا بیان کردن
تفسیرِ دیگر سورۀ کوثر نمی خواهد
با دیدنِ رویِ تو با خود روبرو می شد
آیینه ای بعد از تو پیغمبر نمی خواهد
نورِ وجودت را علی از قبل خلقت دید
این مدعا شاهد ازین بهتر نمی خواهد
وقتی دعایِ تو نگهدارِ علی باشد
دیگر سپر را فاتحِ خیبر نمی خواهد
نانِ تو ، خادم پرورِ بیتِ یدالله است
نانی به جز این سفره را قنبر نمی خواهد
ذراتِ رویِ چادرت حکم طلا دارد
تا گرد و خاکش هست فضه زَر نمی خواهد
چادر نمازت سایه سارِ مُلکِ سلمان است
جز سایۀ امنِ تو این کشور نمی خواهد
این نسلِ سوم خوب در پیکار ثابت کرد
حرفِ دفاع از دین که باشد ، سر نمی خواهد
این انقلابِ فاطمی چهل سال ثابت کرد
جز نسلِ زهرا و علی ، سَروَر نمی خواهد
چهل سال جنگیدیم پایِ پرچمِ زهرا
فرزند جز خون خواهی مادر نمی خواهد
تمار اگر باشی به رویِ دار خواهی گفت
حرفِ ولایت را زدن منبر نمی خواهد
این انقلاب فاطمی چل سال ثابت کرد
جز نسل زهرا و علی ،سرور نمی خواهد
چل سال جنگیدیم پای پرچم زهرا
فرزند جز خونخواهیِ مادر نمی خواهد
نجّار کاش از ابتدا بی میخ،در می ساخت
هرگز کسی اینگونه دردسر،نمی خواهد