اگرچه بار معاصی به شانه آوردم
مرا کمک بده تا که دوباره برگردم
خراب شد دلم از دست خدعه ی نفسم
چنان خراب شدم من که از همه طردم
حجاب معصیتم بست راه چشمم را
خودم به غفلتم اینگونه سایه گستردم
چقدر وضع مرا دیدی و دلت خون شد
مرا ببخش امام زمان، غلط کردم
اگر نبود دعاهای خیر و مغفرتت
هلاک می شدم از موج فتنه ها هر دم
به غیرِ کرب و بلا حاجتی طلب نکنم
منی که از همه غیر از حسین دلسردم
به لطف نوکری ام در عزای فاطمیه
ولا و دوستی ات را به سینه پروردم
دلم خوش است به این اشک ها که مرحمت است
دلم خوش است که با تو دوباره همدردم
بگو فقط به چه جرمی زدند فاطمه را
اگر نمردم از این داغ و روضه نامردم