ز غم رها شده ام از به غم دچار شدن
مرا به هوش بیاور در این خمار شدن
ببند پای مرا هرکجا که میخواهی
گریز نیست مرا پای تو شکار شدن
رعیّت در این خانه ام خدا را شکر
گرفتم آبرویم را ز جیره خوار شدن
مرا ز گریه نگیر اشک اعتبار من است
که شرط نوکری ام هست کهنه کار شدن
نشد به پات بیفتم نگار خیمه نشین
به دامن تو رسیدم از این غبار شدن
قرار بود بیایی قرار من باشی
گذشت عمر من آقا به بیقرارشدن
تصدق سر زهرا دل مرا نشکن
بگیر دست مرا وقت بی عیار شدن
دعای مادرمان را خدا به خیر کند
چه التماس عجیبی است بی مزار شدن
چه سخت بوده گرفته انار بر مسمار
چه سخت بوده معطل در آن شیار شدن
به قامت گل حیدر لباس گلدار است
فتاده بر سر او فکر نونوار شدن
شبیه محسنش آتش کنار در خوابید
ولی نداشت غم او سرِ مهار شدن