چشم انتظار میهمان، زد زیر گریه

بغضش شکست و ناگهان زد زیر گریه

دیگر توان ایستادن هم ندارد

طفلک نشست و بی‌امان زد زیر گریه

در کوچه‌های شام، شامش که ندادند

پی‌چید وقتی بوی نان، زد زیر گریه

دستش که بر زخم لب خشک پدر خورد

افتاد یاد خیزران؛ زد زیر گریه

انگشتر بابا به یادش مانده بود و

تا دید دست ساربان، زد زیر گریه

خیلی دلش پر درد از بزم شراب است

پنهان ز چشم دیگران، زد زیر گریه

می‌گفت: بابا، باز بابا، باز بابا

با هق‌هق و لکنت‌زبان، زد زیر گریه

با دیدن او، حرمله زد زیر خنده

با دیدن شمر و سنان، زد زیر گریه

سیلی، غم بازار، نامحرم، اسیری

با گفتنش هم روضه‌خوان زد زیر گریه

شیرین‌زبان قافله از دست رفت و

آمد کنارش عمّه‌جان؛ زد زیر گریه



مطالب مرتبط

خونمون این طرفه
خونمون این طرفه

پنج شنبه, 03 بهمن 1398

پخش
مدار عشق...
مدار عشق...

دو شنبه, 18 مرداد 1400

پخش
بسم رب النور نور کرب و بلا
بسم رب النور نور کرب و بلا

دو شنبه, 27 مرداد 1399

پخش