شکسته تر شده و دست بر کمر دارد
چه پیش آمد، آیا حسن خبر دارد
به گریه گفت که زینب مواظب خود باش
عبور کردن از این کوچه ها خطر دارد
شبیه روز برایم نرفته روشن بود
فدک گرفتن از این قوم دردسر دارد
گرفت مرا مادرم، نشد، نگذاشت
تمام شهر بفهمند حسن جگر دارد
شهود خواسته از دختر نبی خدا
اگرچه دیده سندهای معتبر دارد
سکوت و صبر و رضای خدا به جای خودش
ولی اگر پدرم ذوالفقار بردارد
کسی نبود به معمار این محل گوید
عریض ساختنِ کوچه کی ضرر دارد