بر لب آبم و از داغ لبت می میرم
هر دم از غصّه ی جان سوز تو ، آتش گیرم
مادرم داد به من درس وفاداری را
عشقِ شیرین تو آمیخته شد با شیرم
کربلا ، کعبه ی عشق است و من اندر احرام
شد در این قبله ی عشّاق ، دو تا تقصیرم
دست من خورد به آبی که نصیب تو نشد
چشم من داد از آن آب روان ، تصویرم
ام البنین ، ام بی بنین ...