کلمینی رسیدم دیدم رو زمینی
کلمینی چرا گفتی فضه خذینی
کلمینی کلمینی کلمینی
غمباره اگه که حالت زاره
زیر سر مسماره
زدن نگفتن این زن تو راهی داره
کارت آخر به بستر افتاد ولی نگفتی از درد پهلو
پشت در بار شیشه ات افتاد ولی نگفتی از درد پهلو
تو میری و میاد مغیره به اشکای چشم من میخنده
عمدا قنفذ جلوی چشمام غلافشو به کمر میبنده
وای مادرم وای مادرم وای مادرم …
کلمینی چرا عمه گوشه نشینی
کلمینی نکنه من رو تار میبینی
کلمینی کلمینی کلمینی