ماه شبهای تارم عباس
همه دار و ندارم عباس
فدایِ قد و بالات مادر
کن نظر حال زارم عباس
لحظۀ آخرم ، ببین که مضطرم ، بیا بالا سرم
منم یه مادرم ، خونِ چشم ترم ، بیا بالا سرم
این دم آخری با یاد
روضۀ علقمه گریونم
تو رو نذر حسینم کردم
از غم کربلا دلخونم
بمیره مادرت ، چی اومده سرت ، بریده شد پرت
ای صاحب علم ، آب آور حرم ، دست تو شد قلم
شنیدم نا امیدت کردن
مشکتُ تا زدن نا مردا
پسرم از رو مرکب با سر
افتادی غرق خون رو خاکا
پناه خیمه ها ، تو بغض و کینه ها ، شد بدنت جدا جدا
یلِ اُم بنین ، عمود آهنین ، تو رو زدن زمین
شنیدم که کنار جسمت
به غم و غربتت خندیدن
نانجیبا غروب اون روز
معجرا رو همه دزدیدن
شده دلم کباب ، بده بهم جواب ، شرمندم از رباب
رحمی نکردنُ ، علیشُ کشتنُ ، شرمندم از رباب
از بلندی دارم میبینم
شمرِ نامرد بی مروت
خنجرش رو کشید واویلا
از قفا زد به قصد غربت
بمیره خواهرت ، جلویِ مادرت ، میکشه خنجر و به روی حنجرت
دلم شده کباب ، به ما میدن عذاب ، گهواره رو کشید ز دستای رباب
«سیدنا المظلوم ..
سید العطشان ..
سیدنا الغریب ...»
آخ بمیرم داداش نا مردا
سرتُ نا مرتب کردن
عمر سعد و شمرِ ملعون
صبح امیدم و شب کردن
اومده مادرت ، برای پیکرت ، بهونه میگیره سه ساله دخترت
کبوده دست و پام ، در نمیاد صدام ، خیلی منُ زدن میونِ ازدحام
«سیدنا المظلوم ..
سید العطشان ..
سیدنا الغریب ...»