چاره ی هجران یوسف جز غم یعقوب نیست
حال دور افتادگان از یار اصلا خوب نیست
چوب ظلم خود را داریم یکجا میخوریم
صبر ما که بیشتر از طاقت ایوب نیست
ما بدهکاری خود را گردنت انداختیم
ما طلبکاریم از تو دوریت مطلوب نیست
در میان خانه صاحب خانه را گم کردم
صبح تا شب بر لب من اسمی از محبوب نیست
ساحل آلوده را دریا مطهر میکند
غرق عصیانم ولی چشمان من مرطوب نیست
من به کار تو نمیایم نمیدانم چرا
باغبانم باش چونکه میوه ام مرغوب نیست