لطفا حداقل دو حرف را وارد کنید ...
سرِ شوریده دلِ بی سر و سامان داریم
سرِ شوریده دلِ بی سر و سامان داریم

چهار‌شنبه، 05 بهمن 1401 - حاج جواد حیدری - هیئت حسین جان | 4 بهمن | 1401 مدت زمان:17:12

دانلود مداحی ها و نوحه های حاج جواد حیدری با لینک مستقیم دانلود همراه با متن نوحه و متن مداحی

سرِ شوریده، دلِ بی سر و سامان داریم

از دلِ سوخته گان شمعِ شبستان داریم

به هوای تو بمیریم اگر صدها بار

باز هم در هوسِ دادنِ جان، جان داریم

خط به خط چشمِ تو، ابروی تو، اعجاز خداست

ما به آیاتِ اشارات تو ایمان داریم

خنده و گریۀ عُشاق ز جای دگر است

عجبا دیدۀ گریان لبِ خندان داریم

ای جگر گوشۀ دلبندِ مُعینَ الضُعَفا

دولتِ  عشقِ تو از شاهِ خراسان داریم

غیرتِ شیعه همینجاست در آب و گِلِ ما

به دعای خودِ زهراست که ایران داریم

هر کجا نامِ شما هست همان کشورِ ماست

مادرت حضرت زهرا به خدا مادرِ ماست

شکرِ این مادری و مهرِ خدادادی را

یاد دادند به ما نغمۀ یا هادی را

با توسل به تو مشمولِ عنایت شده ایم

ما به دستِ کلماتِ تو هدایت شده ایم

ای به مانند علی جاذبه و دافعه ات

چارده آینه جمع آمده در جامعه ات

چهارده نور در این آینه بندان داریم

چهارده بار در این جامعه قرآن داریم

چهارده جامِ مِی و ساقیِ کوثر ساقیست

چهارده قرن گذشته است کلامت باقیست

شورِ تو کرده به پا دردلِ ما هنگامه

می رسد دست به دست از تو زیارتنامه

وقتِ پابوسِ، زیارت به زیارت هستی

در زیارات، عبارت به عبارت هستی

این تو هستی که همیشه همه جا با مائی

مشهد و سامره و کرب و بلا با مائی

حیف، من قدرِ تو را خوب نمی دانم حیف

بازهم جامعه را خوب نمی خوانم حیف

شب قدر است که میقاتِ تو را می فهمد

مَطلعُ الفَجر مناجاتِ تو را می فهمد

تو مسیحی که به تصویر دمیدی جان را

شیرِ در پرده اشاراتِ تو را می فهمد

شاهد شأنِ رفیعِ تو شهید است شهید

ابنِ سِکّیت مقاماتِ تو را می فهمد

پُر شد از کاسۀ تو کیسۀ زندانبانت

دشمنت نیز کراماتِ تو را می فهمد

درکِ تنهائی تو بر احدی آسان نیست

سامرا سخت مصیباتِ تو را می فهمد

بارها بر جگرت داغِ مصیبت زده اند

سوره­ی نور، چگونه به تو تهمت زده اند؟

شأنِ تو افضلِ بر ناقۀ صالح بوده است

چه کسی دست به تحقیرِ شما آلوده است

چه کسی گفت به تو مردِ ریاکار، ای وای

داخلِ خانه شدن، از سرِ دیوار ای وای

وای بر من که شما را به عتاب آوردند

محضرِ آیۀ تطهیر شراب آوردند

وای بر من که به این حالِ خراب افتادم

یادِ زینب وسطِ بزمِ شراب افتادم

خیزران در کفِ یک مست فقط می چرخید

آن لبِ خشک به یک ضربه ز هم می پاشید

چوب نزدیک شد و قسمتِ زینب شد آه

گفت؛ لاحَولَ و لاقوّةَ اِلاّ بِا