هرچند بی تو غصه هست و نیست شادی
از یادت اما با صفاتر نیست یادی
شادی وصلی هست حتما بعد از این که
در سینه ام درد فراقت را نهادی
آقا به یاد صبح موعودت می افتم
با جلوه ی خورشید از هر بامدادی
گستاخی این چند خط درد دلم را
بگذار روی جهل ، روی بی سوادی
هر بار که می خوانمت من حتم دارم
که حرف این آلوده را هم گوش دادی
نام تو را می خوانم و می دانم آقا
هست از سر من این سعادت هم زیادی
تو مهربانی ، تو کریمی ، تو جوادی
باب الحوائج هستی و باب المرادی
ما میهمان خانه ات هستیم امشب
ای مرثیه خوان مصیبت های هادی