نیزه زار آمده ام یا تو پُر از نیزه شدی؟!!!
چو ملائک بدنت پُر شده از بال و پر است
پیش ِ من با سر مُنشَق شده تعظیم نکن
که خدا هم ز وفاداری تو با خبر است
علقمه پر شده از عطر ِ گل ِ یاس، بگو
مادرم بوده کنارت که حسین بی خبر است؟!
به تو از فاصله ی یک قدمی تیر زدند
قد و بالایِ رَسا هم سببِ دردسر است
اصغر از هلهله کردن بدنش میلرزد
گر بداند که تو هستی کمی آرام تر است
تیر باران که شدی یادِ حسن افتادم
دستت افتاده ز تن، فرق تو شق القمر است
وعده ی ما به نوک نیزه به هر شهر و دیار
که به دنبال سرت خواهرمان رهسپر است