گرفته جان نفسم در ثنای حضرت هادی
دُر سخن بفشانم به پای حضرت هادی
نداشت طوطی جانم هنوز لانه به جسمم
که بود مرغ دلم آشنای حضرت هادی
صفا و مروه کجا و حریم یوسف زهرا
صفا ست در حرم با صفای حضرت هادی
مقربان الهی فرشتگان بهشتی
کشند منت لطف و عطای حضرت هادی
ز دست رفته شکیبم خدا کند که نصیبم
شود زیارت صحن و سرای حضرت هادی
درندگان زمین التجا برند سویش
پرندگان هوا در هوای حضرت هادی
اگر به سامره اوفتدم گذر سرو جان را
کنم نثار به گنبد نمای حضرت هادی
مرا چه قدر که گردم گدای خاک نشینش
که هست خازن جنت گدای حضرت هادی
به خاک عطر بهشتی پرا کند اگر آید
نسیمی از طرف سامرای حضرت هادی
به عمر دهر مرا گر دهند عمر، نیرزد
به لحظه ای که کنم جان فدای حضرت هادی
به تیرگی نبری روی و راه خود نکنی گم
هدایت است به ظلّ لوای حضرت هادی