دم صبح آمده ام چون به دمت محتاجم
خیمه ات کو به غبار قدمت محتاجم
گریه ام از سر بیچارگی و در به دریست
دل خوشی همه عالم به غمت محتاجم
ریشه ی رشد مرا خاک گناهم سوزاند
من تاریک به نور حرمت محتاجم
آنقدر خیر رساندی که بد عادت شده ام
دست من نیست اگر بر کرمت محتاجم