کیستم من دُرِ دریای دل آگاهم
در سپهر شرف و عصمت و تقوی ماهم
با خدا هم سخن و با شهدا همراهم
دختر شیر خدا خواهر ثاراللهم
بضعه ی ختم رسل روح عباداتم من
مادر صبر و ظفر عمه ی ساداتم من
چشم احمد به مه طلعت نورانی من
جای گلبوسه ی زهراست به پیشانی من
نیست در مرتبه جز فاطمه کس ثانی من
عالمی گشته پریشان ز پریشانی من
منکه در موج بلاها همه صائب بودم
از طفولیت خود امّ مصائب بودم
سالها بود که می کرد فلک خونجگرم
تا که غلطید به خون پیکر پاک پدرم
ریخت با رفتن او خاک یتیمی به سرم
روز من شام سیه بود به پیش نظرم
به جگر داغ روی داغ مکرر دیدم
پاره های جگر خون برادر دیدم
مادر و جد گرامی من از دستم رفت
ساختم با غمشان تا حسن از دستم رفت
چار خورشید به یک انجمن از دستم رفت
بلبلی بودم و باغ و چمن از دستم رفت
بعد از آن هستی من نور دو عینم می بود
همه جا دلخوشی من به حسینم می بود