حسین آقا جان
نیزه را سرور من بستر راحت کردی
شام را غلغله ی صبح قیامت کردی
از لب خشک تو آن روز حکایت می کرد
خاتمی را که در انگشت شهادت کردی
اکبر و قاسم و عباس کجایند ، کجا
عشق کی این همه را بردی و غارت کردی ؟
نیزه را سرور من بستر راحت کردی
شام را غلغله ی صبح قیامت کردی
چیست در تو ؟ همه امروز تو را می جویند
ای سر بی سر سرور چه قیامت کردی
نیزه را سرور من بستر راحت کردی
شام را غلغله ی صبح قیامت کردی