پس از تو آب اگر خوردم از این چشمان تر خوردم
گلی هستم که از هر شش جهت بر خار برخوردم
برای دلخوشی دختران نیمه جانت بود
در این یکسال و اندی لقمه نانی هم اگر خوردم
چه کارى برمیامد از برادر مرده اى چون من
فقط زانو بغل کردم فقط خون جگر خوردم
منی که سایه ام را مردم کوچه نمیدیدند
منی که شش برادر داشتم حالا نظر خوردم
به نان کوچه و خرمای مردم لب نزد زینب
میان کوفه هرچه خوردم از دست پدر خوردم
نمیدانم تو میبینی که جایی را نمیبینم
غروبی داشتم میرفتم از خانه به در خوردم
شب شام غریبانت از این خیمه به آن خیمه
برای هر یتیمی که سپر گشتم سپر خوردم
دلیل تازیانه خوردن ما گریه ما بود
ز طفلان بیشتر گریان شدم پس بیشتر خوردم
منِ پرده نشین را محمل بى پرده اى دادند
به هرجا که گذر کردم چقدر از رهگذر خوردم
تو و پیراهن پاره من و این چادر پاره
تو سنگ از صد نفر خوردى من از صدها نفر خوردم
ببین این روز ها پیراهنم هم رنگ عوض کرده
فقط گرما نخورده بودم آن هم آنقدر خوردم