یوسف زهرا در این کنعان کسی بیدار نیست
 خوابمان برده ست دراینجاکسی هشیار نیست

تو دعامان می کنی،ما بی محلی می کنیم
 هیچ کس انگار مشتاق تو ای دلدار نیست

بی قراری از غم هجر تو کار عاشق است
 من که عاشق نیستم،وقتی که حالم زار نیست

آخرش می میرم و رویت ندیده می روم
 ظاهرا این نوکر تو لایق دیدار نیست

زحمتت دادم،برایت درد سر بودم ببخش
 در میان نوکرانت مثل من سربار نیست

باز هم بار گناهانم مرا زد بر زمین
 توبه و بد قولی من که همین یکبار نیست

من فقیر و روسیاهم،بی نوایم بی کسم
 هم نشینی کریمان با فقیران عار نیست

 



مطالب مرتبط

آمده ام آمدم ای شاه پناهم بده
آمده ام آمدم ای شاه پناهم بده

پنج شنبه, 02 تیر 1401

پخش
شده حرف دلتو یه عمر
شده حرف دلتو یه عمر

چهار شنبه, 15 تیر 1401

پخش
حسن مولا
حسن مولا

پنج شنبه, 13 مرداد 1401

پخش